دیروز دکتر بخیه های پامو کشید، آتلو باز کرد و گفت دیگه سعی راه بری.

چیز وحشتناکیه، با کوچیکترین فشاری رو پام انگار زخم پشت مچم دهن باز میکنه. از این گذشته خود استخونای کف پا و زانوم درد مهیبی دارن.

یاد شریل افتادم. با ناخنای افتاده و خون آلود، پای دردناک، کفشی که به پات کوچیکه، تنها تو کوه. بعد کفشتم بیفته تو دره.

وحشی بودن در حرف آسونه.

با هر قدم انگار پا رو میخ میذارم ولی باید راه برم وگرنه پام خشک میشه. با ۵-۶ قدم فشارم میفته. حالا تاندون رو هم باید ورزش بدم. تصور کن کشیدن اون چقدر سخته. گاهی حس میکنم هر کار میکنم پشت پام سفت نمیشه و این منو میترسونه.

باید برم فیزیوتراپی.

کف پام اونقدر باد کرده و ضعیف شده که انگار یه نوزادم و تازه دارم راه میرم.

کاش سبکتر بودم! باید وزن کم کنم.

ولی در کل بهترم. فکرشو بکن! تموم شد! آتل باز شد. اشکال نداره دختر، کامل خوب میشی. نمیشه که خوب نشی! اصلا همچین گزینه ای رو میز نیست!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها